رحلت آیت الله العظمی سیدحسین بروجردی به عنوان مرجع تقلید بزرگ شیعیان جهان اسلام در نخستین روزهای ۱۳۴۰ و وفات آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی در جایگاه مرجعیت سیاسی ایران در آخرین روزهای همین سال موجب شد دهه ۴۰ به نقطه عطفی در تاریخ مبارزه اسلام با استکبار و استبداد تبدیل شود. چراکه هر دو جایگاه مهم سیاسی و دینی آیات مرحوم در شخصیتی ذو ابعاد، عارفی زمینی، فیلسوفی آسمانی، فقیهی اصولی و عالمی زمان شناس و فرامکانی به نام روح الله الموسوی الخمینی (ره) متبلور گردید که نخستین سند مبارزاتی خود را از ۱۳۲۳ تحت عنوان «قیام لله مثنی و فرادی» منتشر کرده بود. تمرکز این دو جایگاه در چنین شخصیت ممتازی، چنان تحول بزرگی در مسیر نهضت اسلامی ایجاد کرد که آثار آن ظرف یک سال با قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آشکار گردید و بدین ترتیب نطفه انقلاب اسلامی شکل گرفت.
حضرت روح الله (ره) باور داشت که انقلاب اسلامی بدون تحول در جامعه انسانی، نظام اجتماعی و زیست مسلمانی به اهداف تحولی خود دست نخواهد یافت؛ لذا پیش نیاز حرکت خویش را متحول کردن خواص جامعه به ویژه مراجع تاثیرگذار دینی، سیاسی و اجتماعی قرار داد تا روحانیت را در تراز فلسفه سیاسی اسلام و نیازهای جوامع اسلامی، تحول بخش، رهایی دهنده، تاریخ ساز و نظام دهنده به اوضاع سیاسی و اجتماعی بشری با رویکرد تمدنسازی نوین اسلامی ارتقا بخشد.
حضرت امام (ره) به منظور تعریف نقش تاریخی و اجتماعی علمای دین و طلاب حوزههای علمیه، نگرش این قشر در چند حوزه اساسی را به عنوان پیش نیاز ضروری میدانست:
الف) رابطه دیانت و سیاست: اولین نقطهای که حضرت امام (ره) ضرورت تحول در آن را مقدمه هر گونه تحول در مسیر حرکت اجتماعی دین مداران میدید، نگاه غلط برخی از متدینین به سیاست بود. آن بزرگوار بر این باور بود که هدف دین اگر هدایت بشر به سوی کمال هستی باشد سیاست دینی نیز هدفی جز رستگاری بشر ندارد؛ لذا نگاه غلط برخی از سیاست زدگان را ناشی از تعریف سیاست میدانست که در سیاست غیردینی و سوء استفاده از آن میدانست. بر همین اساس نه تنها فراگیری فلسفه و دانش روز را لازم میدید، بلکه مبارزه با متحجرین را به اندازه مقابله با سکولاریسم و طواغیت ضروری میخواند. ممانعت از ورود روحانیت به عرصه اجتماعی به بهانه قداست دین از نگرانیها و دغدعههای بزرگ امام راحل بود که خلف صالحش در پیام یکصد سالگی حوزه مورد اشاره قرار داده و فرمودند: «دلواپسی امام بزرگوار از اینکه جریان تحجر و تقدسنمایی، حوزه علمیه را دچار وسوسه جدایی دین از سیاست و فعالیتهای اجتماعی کند و راه درست پیشرفت را مسدود سازد، آشکار است.»
ب) نقش قدرت در هدایت: حضرت امام (ره) لازمه هدایت جامعه بشری به سوی مقاصد دینی را بسط ید و دسترسی به قدرت میدانست. وی باور راسخ داشت که همه انبیای الهی و امامان معصوم (ع) برای هدایت بشری تلاش کرده و از جان مایه گذاشتهاند، اما علت عدم توفیق آنها را که وضعیت کنونی جوامع بشری و انسانی شاهد مبرهن آن میباشد در کمبود قدرت و ابزارهای لازم برای هدایت میدید؛ لذا همزمان هم با طاغوت و هم با مخالفان حکومت اسلامی مبارزه میکرد، چنانچه میفرمود: «در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است.»
ج) لزوم بصیرت در شناخت دشمن: امام راحل با شناخت عمیق از دشمنان اسلام و بشریت نگاه برخی از علمای دینی و متدینین را بسیار ساده اندیشانه دانسته که سازش یا مماشات با آنها را نتیجه این نگاه غلط میدانست. حضرت روح الله امریکا را شیطان بزرگ، انگلیس را خبیثتر از آن و دولتهای بسیاری از کشورهای اسلامی خاصه رژیم پهلوی را مزدور و حافظ منافع شیطان میدانست؛ لذا مقاومت در برابر شیطان بزرگ را اولیتر مقابله با ابلیس و شیاطین کوچکتر میدانست. این باور را حضرت امام (ره) چنان در حوزههای علمیه و علمای دینی گسترش و پرورش داد که امروز آثار آن را نه در دایره تفکرات شیعه بلکه در اندیشه سیاسی اهل سنت میتوان مشاهده کرد.